هیئت شیخداد یزد ؛ صدای من حق من است، بند ستم نمی شود ؛ محرم 1404
نام نوحه: حق من
جواب:
صدای من حق من است بند ستم نمیشود
ترک سخن نمی کنم آینه خم نمی شود
موج تمام قد منم بر سر نی اگر روم
باز به روی نیزه ها گردن خم نمیکنم
زیر بار ظلم هرگز هرگز نمی روم
زیر بار ظلم هرگز بیعت نمی کنم
فریاد فریاد از ظلم و بیداد
باید خروشید باید که جان داد
هیهات هیهات این قصه تا چند
زنجیر آزاد ،آزاده در بند
جواب حق خواهی این نیست
***
بند اول
چون کوه آرام بیتاب و خاموش
افتاد بیرق از دست چاووش
ماییم و طوفان آیینه حیران
تقدیر در راه زنجیر بر دوش
نه تن در میدهیم به تسلیم شما
نه سر خم میکنیم به تعظیم شما
اگرچه خسته ایم ولی نیفتادیم
اگر بر روی خاک بریزد خون من
و اگر بر نی رود سر گلگون من
نشکند عزم من راه حق رزم من
نه سری افکنده شود نه دلی شرمنده شود
نه دلیری شکوه کند نه اسیری بنده شود
که بماند نام ما بر دامن ننگ شما
که نماند تا به غایت رسم نيرنگ شما
جواب حق خواهی این نیست
بند دوم:
تا خاتم افتاد در دست دیوان
بر باد رفته است ملک سلیمان
عهدی نمانده در ارض موعود
عدلی ندیدیم از آل داوود
اوج:
نبارد آسمان بجز ابر سیاه
خداوندان زور خداوندان جاه
بس کنید بس کنید
عجب از طوفان جنون
ستم از حد رفته برون
به کجا ای خيره سران
نشود خون شسته بخون
که عدالت را به مسلخ میبرد جور شما
بهسر آید عاقبت افسانه دُور شما
جواب حق خواهی این نیست
بند سوم:
خون می تراوید از فرق خورشید
چشمی نبارید دستی نلرزید
خون می تراوید از فرق خورشید
سنگی نیفتاد دستی نلرزید
ای سفره هاتان بی نان و ایمان
با ما چه کردید ای نا ترازان
هلا ای ساربان چه در مشت شما
چرا خون می چکد از انگشت شما
اسیر دست تو نگین ایمان است
اگر سر می برید اگر تن میدرید
چرا اندیشه را به غارت میبرید
بس کنید بس کنید
به طلوع تازه قسم
به خدای سپیدهدم
اگر این خون شود روا
بکند بنیاد ستم
به سر آید دولت شبهای ناپیدای ما
به در آید بعد از این خورشید بیحاشای ما
✍️ شهاب الدین موسوی
محرم ۱۴۰۴
تاکنون دیدگاهی ارسال نشده. یک دیدگاه ارسال کنید تا اولین نفر باشید که در اینجا نظر می دهید!