نام نوحه: قصه تکراری
جواب نوحه :
بخوان كه قصه ما هر چقدر تكراريست
مصاف ظالم و مظلوم تا ابد جاريست
اگرچه يوسف زهرا غريب و عطشان بود
حسين تشنه لبيك راد مردان بود
بهای مُلك ري فرات خون خوبان است
بهار كوفه تازه اول زمستان است
متن نوحه :
قصه آب و عمو، قصه سنگ و سبوست
ماه در حسرت ني، آب در حسرت اوست
نهاده مشك منبر به دوش سقايي
نشسته بر گهواره سپيد و ديبايي
روان به سوي دريا چو تير پران است
اقامه كرده اين سان نماز شيدايي
صفدر صفدر يا دريا، بگرفته راه سقا
آن لشگر خونخواه
قلب سپه را بشكن، بر اين صحرا آتش زن ساقي و سردار
دو چشم سرخ خيمهها به راه سبز تو نشسته
دل تمام كاروان در انتظار تو شكسته
***
ماتم سرو شكست، قد رعناي حسين
بنگر اي دست جدا، دست تنهاي حسين
كه ميتواند گويد به زينب اين پيغام
گرفته با قد اينك به خاك و خون آرام
دگر عزيز زهرا غريب و تنها شد
نداي هل من ناصر زد و در اين هنگام
گهواره در تاب افتاد، لبيك ياري سر داد
شش ماهه اصغر
من ياورم اي بابا، يك دم بازا زين صحرا،
مرا ميدان بر
دو دست كوچك علي اگرچه ناتوان است
سپيدي گلوي من براي تيغ کين عيان است
***
پایان
تاکنون دیدگاهی ارسال نشده. یک دیدگاه ارسال کنید تا اولین نفر باشید که در اینجا نظر می دهید!