هیئت کوی جوادالائمه یزد ؛ بشنوید این بانگ طوفان است... ؛ محرم 1404
نام نوحه: بشنوید ...
جواب:
بشنوید این بانک طوفان است
بشنوید بشنوید
قصه ی ایثار انسان است
بشنوید بشنوید
در میان رونق شمشیرها
در هجوم نیزه ها و تیرها
دین ز پا افتاده از تزویرها
خاک خون تا ابد او زنده است
با آنکه افتاد آتش به جانش
هر لحظه میگفت راز نهانش
راه و رسم دینم روشن است
زنده ماندن اعجاز من است
با عزت روم ، رفتن ماندن است
بند اول:
علم آزادی را بکشد بر دوش
به سر نیزه حتی نشود خاموش
کربلا تصویر یک مردِ ابر مرد است
گرچه این قصه سراسر محنت و درد است
گهواره ی اصغر، صد پاره ی اکبر
دستان علمدار، آن روی قیامش، فهوای کلامش
چون شعله ی بیدار
چون شعله ی بیدار
چراغ هدایت روشن گر این راه
برای همیشه ای مردم آگاه
هم روز جزایی هست
ظالم نپذیرید
در سینه هر انسان
تا شعله کشد ایمان
آسوده نگیرید
با آنکه افتاد آتش به جانش
هر لحظه می گفت راز نهانش
بند دوم:
نه شجاعت میمیرد نه صدای تو
همه ی دنیا گردد به فدای تو
در میان بی کسی تنهای تنهایی
در وجود خود اسیر سیل غمهایی
نه صبر و قراری نه یاور و یاری
در لحظه ی آخر
یک دیده هراسان
یک دیده خروشان
با چهره ی حیدر
برای شهادت آماده ام ای قوم
به راه حقیقت دلداده ام ای قوم
افتاده علم اما تا آخر این دنیا
بر دوش جهان است
همواره پیام من فرياد قيام من
در گوش جهان است
با آنکه افتاد آتش به جانش
هر لحظه میگفت راز نهانش
بند سوم:
همه ی باغ زهرا به خزان افتاد
چه غمی بر دلهای همگان افتاد
سر زده یک کودک شش ماهه بر نیزه
یک سر کوچک تر از پهنای سر نیزه
همچون علی اصغر
لب تشته و بی سر
هر گوشه ی تاریخ هر جا که شنیدی
هر لحظه که دیدی از توشه ی تاریخ
این قصه به یاد آر
قساوت جسارت در پیشه ی جلاد
سیاهی تباهی اندیشه ی جلاد
ای مردم با ایمان ای مملکت ایران
آزاده بمانید
از قصه ی عاشورا بر مردم این دنیا
آزاده بخوانید . آزاده، بخوانید
چشمان عباس در خون نشسته
خورشید اکبر در هم شکسته
همچون رقیه در این بیابان
گلها پریشان دسته به دسته
صبر و شجاعت در روی زینب
با دست بسته
با آنکه افتاد آتش به جانش
هر لحظه میگفت راز نهانش
تاکنون دیدگاهی ارسال نشده. یک دیدگاه ارسال کنید تا اولین نفر باشید که در اینجا نظر می دهید!