هیئت باغ گندم یزد ؛ رسیده زمانی که دین محمد احیا گردد (نوحه رهبری) ؛ محرم 1393
نام نوحه: فصل آگاهی (نوحه رهبری)
متن جواب:
رسیده زمانی که دین محمد (احیا گردد) 2
به عزم حسینی قیامی مجدد ( برپا گردد) 2
نگهش، همه جانب جانان
سرو جان، شده بر سر پیمان
به جهاد و به شهارت
حرکت پی یاری قرآن
این فصل آگاهی است
میدان، حق خواهی است
***
جهانی به حیرت از یارانش
از آن جان به کف ها، سردارنش
چشم گردون، شد حیرانش
به یک سو ستاده علیاکبرش
به یک سو علمدار آب آورش
چه گویم چه کرده کنار فرات
عطش با گلوی علی اصغرش
جام بادا قربانش
صف او، صف محکم ایمان
نگهش، به رهایی انسان
شده عازم سوی میدان
که رسد به نهایت جانان
دل بیدار، جان آگاه
در جوشش، ثارالله
***
نخستین مبارز، اکبر آمد
ز تیغش شرر بر لشگر آمد
گویی در صف، حیدر آمد
جمالش، مثال جمال نبی
مصافش، به سان مصاف علی
چو شیری صف روبهان را شکست
چه تکبیرها زد به بانگ جلی
از میدان، یکسر آمد
پدرم، لبِ تشنهی من بین
ز سلاح، به تعب همه تن بین
بشنید از لب بابش
بنگر لب تشنه تر از این
باز آمد، در میدان
جان سیراب، لب عطشان
***
به فرق شریفش تیغ دشمن
بدن گشته صد چاک، ارباً ارباً
در خاک و خون، غلطان آن تن
فتاده ز پا یادگار حسین
ز داغش سیه لاله زار حسین
به یکباره خاموش و مدهوش شد
همان کوکب شام تار حسین
از افلاک آمد شیون
شده دین، به کنار پسر شد
به رخش، همه اشک بصر شد
همه صحرا شده غوغا
چو به خیمه سکینه خبر شد
در آن دشت، از بیداد
سروی از پا افتاد
***
فرات از خجالت بنگر چون شد
که سقای عطشان، زان بیرون شد
شیر میدان، در هامون شد
همه جهد او بردن مشک آب
به سد رهش دشمنان در شتاب
دو دستش جدا شد علم واژگون
نه در مشک آب و نه در سینه تاب
چشمش از خون جیحون شد
نگران، سوی خیمهی طفلان
خجل از لب اصغر عطشان
هدف زخم عمودی، شده فرق سر مه تابان
برادر، هان بشتاب
عباست را دریاب
***
حسین از ره آمد، سوی عباس
زهـر سو، خطرها میشد احساس
یاری جویان از ربُّ الناس
به پیشش رسید و کنارش نشست
بدید آن سر و پیکر و چشم و دست
دو دستان پاکش به روی کمر
صَلا زد که این لحظه پشتم شکست
جوی خون و بوی یاس
سِپَهَم، شده بی سر و سردار
پس از این، من و این همه اشرار
چه بگویم، به سکینه
ز شهادت میر علمدار؟
سقای عطشانم
امّید طفلانم
***
شده دین به میدان بُرد اصغر را
خبر کرد ز حالش آن لشکر را
کام خشک و چشم تر را
صغیر از عطش دست و پا میزند
چو ماهی دهان باز و بسته کند
مگر جرعه آبی، به کامش رسد
وگرنه عطش، جام او بشکند
بُردید از یاد محشر را
به سویش شده تیر روانه
گلویش بگرفته نشانه
بفشاند به فلک خون
سَرِ پاک پسر روی شانه
کام او شد ناکام
تا حجّت شد اتمام
***
وداعش تمام و شوقش باقی
روان محو أنفس، تن آفاقی
روحی دارد، بس اشراقی
به میدان درآمد بسی پند داد
ز توحید گفت و نبوت، معاد
گزیزی به عدل و امامت بزد
بر آن نیزه بیکسی تکیه داد
مهجوری با مشتاقی
چه کسی، پی یاریام آید؟
به حسین، مددی بنمایید؟
به حریمم نشود ظلم
در توبه اگر بگشاید
در تاریخ شد ظاهر
بانگ هل من ناصر
***
نیامد جوابی جز تیر آنجا
حسین حمله ور شد بر آن صفها
صدها روبَه، شیری تنها
بُرید و دَرید و شکست و بِبَست
یکایک سر و سینه و پا و دست
اگر تن به تن بود، یک تن نماند
دگر رشتهی حمله از هم گسست
طوفانی از خون برپا
فَوَران، زده خون ز جبینش
که به درد، بنشانده چنینش
هدف تیر سه شعبه
شده یکسره قلب حَزینش
افتاد از زین بر خاک
سرخونین، تن صدچاک
***
الهی رضایم بر تقدیرت
همه سرنهم من بر تدبیرت
از تعجیلت وز تأخیرت
تو دانی که من بهر احیای دین
بیا خاستم کشته گشتم چنین
جوانان و یاران بدادم ز دست
که ماند به جا حکم دین مُبین
جان دادم با این سیرت
نظرم، به صلات و زکات است
گُذرم، سوی باب نجات است
که چنین غرقه به خون تن
به کناره شطّ فرات است
مقصودم الله است
معبودم الله است
تاکنون دیدگاهی ارسال نشده. یک دیدگاه ارسال کنید تا اولین نفر باشید که در اینجا نظر می دهید!